معنی از بین بردن، بزور بچیزیخاتمه دادن، متوقف ساختن نوشتن، کنار گذاردن، خوار وخفیف کردن، منسوخ کردن هرز اب ساختن، منکوب کردن, معنی از بین بردن، بزور بچیزیخاتمه دادن، متوقف ساختن نوشتن، کنار گذاردن، خوار وخفیف کردن، منسوخ کردن هرز اب ساختن، منکوب کردن, معنی اx fdj fcbj، fxmc f]dxdohki bاbj، kتmrt sاoتj jmaتj، ljاc ;vاcbj، omاc motdt lcbj، kjsmo lcbj icx اf sاoتj، kjlmf lcbj, معنی اصطلاح از بین بردن، بزور بچیزیخاتمه دادن، متوقف ساختن نوشتن، کنار گذاردن، خوار وخفیف کردن، منسوخ کردن هرز اب ساختن، منکوب کردن, معادل از بین بردن، بزور بچیزیخاتمه دادن، متوقف ساختن نوشتن، کنار گذاردن، خوار وخفیف کردن، منسوخ کردن هرز اب ساختن، منکوب کردن, از بین بردن، بزور بچیزیخاتمه دادن، متوقف ساختن نوشتن، کنار گذاردن، خوار وخفیف کردن، منسوخ کردن هرز اب ساختن، منکوب کردن چی میشه؟, از بین بردن، بزور بچیزیخاتمه دادن، متوقف ساختن نوشتن، کنار گذاردن، خوار وخفیف کردن، منسوخ کردن هرز اب ساختن، منکوب کردن یعنی چی؟, از بین بردن، بزور بچیزیخاتمه دادن، متوقف ساختن نوشتن، کنار گذاردن، خوار وخفیف کردن، منسوخ کردن هرز اب ساختن، منکوب کردن synonym, از بین بردن، بزور بچیزیخاتمه دادن، متوقف ساختن نوشتن، کنار گذاردن، خوار وخفیف کردن، منسوخ کردن هرز اب ساختن، منکوب کردن definition,